کد مطلب:315295 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

توسل به اباالفضل و رفع اتهام
باز در همان كتاب آمده: شخصی از اهالی كربلا گوید:

در سال 2001 میلادی با زایری ترك زبان از اهل تركیه در مقام رأس الحسین علیه السلام در سوریه ملاقات نمودم. پس از شناسایی دانست كه من از مردم عراقم و از شهر كربلا هستم، به من گفت: خواهشی دارم.

گفتم: اگر توانستم انجام می دهم.

گفت: نذری برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دارم كه هم اكنون نمی توانم وفا نمایم، از او بخواه كه مرا ببخشد و - ان شاء الله - در نزدیك ترین فرصت وفا خواهم نمود.

گفتم: مانعی ندارد، ولی باید بگویی سبب نذرت چه بوده، چون من بنا دارم كتابی در مورد كرامات حضرت عباس علیه السلام بنویسم و این كرامت در آن ثبت شود.

گفت: من از خانواده ای از مردم استانبول قدیمی هستم، مشكلی برایم پیش آمد و مرا متهم به همكاری با عبدالله اوجلان پیشوای كردهای تركیه كردند. و از طرف حكومت تركیه، تحت تعقیب قرار گرفتم و دستگیر شدم و مرا به دادگاه بردند و زندانی شدم. هنگامی كه در زندان بودم با مردی به نام عباس برخورد



[ صفحه 563]



نمودم. یادم از حضرت عباس فرزند امیرالمؤمنین علیهماالسلام و مقام و مرتبه ی او نزد خداوند آمد، دست به سوی دعا برداشتم و از خدا خواستم كه به خاطر مقام و مرتبه آن حضرت مرا از این گرفتاری نجات دهد.

دوباره مرا به دادگاه بردند و سؤالاتی نمودند و من جواب دادم. باز دادگاه موكول به جلسه بعدی شد، مجددا به زندان رفتم و مدت دو هفته در زندان به سر بردم تا بالاخره مرتبه دیگر باز به دادگاه احضار شدم.

پس از حضور در دادگاه باز سؤالاتی شد. دادگاه مرا بی گناه شناخت و دستور آزادیم صادر شد قبل از آزادیم، مادرم به ملاقاتم آمد. دیدم نشانه های خوشحالی بر چهره اش نمایان است.

گفتم: چه شده این مرتبه شما را خوشحال می بینم؟

گفت: به تو بشارت می دهم كه به همین زودی از زندان آزاد خواهی شد.

گفتم: چگونه؟

گفت: در عالم خواب دیدم مرد جلیل القدری آمد و به من گفت: فرزندت به همین زودی نجات پیدا می كند.

به مادرم گفتم: این مرد، سید و سرورم حضرت عباس علیه السلام بوده است.

چیزی از ملاقات مادرم نگذشت مگر این كه خداوند به بركت عنایت حضرت عباس قمر بنی هاشم علیه السلام مرا از این بلیه و گرفتاری نجات داد. [1] .


[1] همان ص 117 تا 118.